به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «موجرسا»؛ به نقل از نسیم اشراق؛ امروز قلمزدن و گریاندن آن و در وصف کسی سخن گفتن بسیار سخت است؛ چراکه فضای حاکم بر جامعه فضای تملق و چاپلوسی است بهطوری که امروز احوالپرسی هم، تجارت است و شاید مرا نیز به این نیت متهم کنند.
بیشتر بخوانید
اما برخود وظیفه میدانم نکاتی چند درباره مردی بنویسم که در سوگ از دست دادنش قرار داریم که این شخص برای افراد زیادی ناشناخته است.
«حاج یداله جابری» مردی با گامهای استوار، ارادهای راسخ و چهرهای همیشه گشاده و خندان بود.
بنده نیک میدانم که وی در اوان جوانی چیزی از مال و منال پدری نداشت و با تلاش و کوشش و درآمد کارگری و عرق جبین اندک سرمایهای جمع کرد و قدم در مسیری گذاشت که کمتر کسی امروز جرات آن را دارد.
وی نیز میتوانست دارائی خود را در بانک سپردهگذاری کند و بی دردسر سود ماهیانه به حسابش واریز شود و همچنین میتوانست مغازه و ملک بخرد و هر روز نظارهگر افزایش ارزش آنها باشد.
اما وی راه دیگری را انتخاب کرد و تصمیم گرفت در قیدار، شهری که با تولید، بیگانه است تولیدکننده باشد و با اعتماد به پسر جوان خویش و جوانان تحصیل کرده شهرش، کاری کرد کارستان.
امروز مشکلات یک تولیدکننده برکسی پوشیده نیست و کسانی که در زمینه تولید فعالیت میکنند میدانند اخذ تسهیلات بانکی برای سرمایه در گردش و عبور از هفت خوان رستم یعنی چه؟
میدانند مالیات و بیمه و نوسانات لحظهای مواد اولیه یعنی چه؟
میدانند پاس نشدن چک مشتریان و وعدههای ادارات دولتی و نگاههای منتظر کارگران و خانوادههای آنان برای گرفتن حقوق بهموقع یعنی چه؟
اما تو باید به راهی که انتخاب کردی، باور داشته باشی.
باور داشته باشی که میتوان تکیهگاه جوانان شهرت باشی که برای یک لقمه نان حلال، مجبور هستند کیلومترها دورتر از خانواده باشند و اکنون با افتخار میگویند در کارخانه شهر خودم «قیدار» کار میکنم.
باور داشته باشی که از دارایی که در دست تو به امانت است، میتوان به نیازمندان بخشید و پیشگام کارهای خیر بود.
باور داشته باشی میتوان «مردانه» زیست و «جاودانه» ماند، پس به احترامت ای بزرگمرد سفر کرده میایستم و با خود میسرایم:
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکس نغمهی خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
«شادی روحش صلوات»
فاطمه عبداللهی
انتهای خبر/